بیا لحظه ها را بدزدیم
بیا عشق را مثل بازی کودکانه ی بازتاب نور در چشمان هم منعکس کنیم
بیا در کوچه پس کوچه های شهر عشق قائم باشک بازی کنیم
بیا چرخ و فلک سوار نشویم حالم از دور هم چرخیدن و به هم نرسیدن به هم می خورد
بیا برای هم قصه های عاشقانه بخوانیم
قصه هایی که غصه داشت
شادی داشت
گریه داشت
ولی اخرش وصال داشت
بیا در گوش هم عشق را فریاد کنیم
بیا روبه روی خیالم تا در نگاه هم گم شویم
بیا تا زمستان را در دستهای هم سپری کنیم
بیا تمام دلخوریهایمان را گلوله برفی کنیم و سمت دنیا پرتاب کنیم
بیا تلخی لحظه ها را با تلخی قهوه اشنا کنیم
بیا با سماجتمان روی دنیا را کم کنیم
بیا با صدای خنده هایمان روی غصه را کم کنیم
بیا تا تمام ارمانمان تسخیر قلب و احساس همدیگر باشد
بیا مقابل هر مشکلی صبور و ارام باشیم ولی در مقابل جدایی، بیا بی قراری کنیم.
بی قرار
چوپان قصه ما دروغگو نبود
او تنها بود و از فرط تنهایی
فریاد گرگ گرگ سر می داد
افسوس که کسی تنهایی اش را درک نکرد
وهمه در پی گرگ بودند
در این میان فقط گرگ فهمید که چوپان تنهاست!
دکتر علی شریعتی
گریه هایم ناخالص شده است.
این روز از برگهای تاریخ دفتر من پاره است
ولی یادم نبود چنین روزی قرنهاست که پابرجاست
عاشورا برای من عاشورایی تر است
ظهر عاشورا برای من حکم قرار گرفتن در صحرای کربلاست
خدایا قسم به عاشورا من جزء ۷۲ تن نبوده ام ولی زخم خورده ظهر عاشورایم
عاشورا این روز در تاریخ روز مصیبت است
عاشورا برایم زخم بود و عاشورای دلم، نمک
خدایا شام غریبان حسین برایم غریبانه بود چرا غریبانه ترش کردی
خدایا صبر بر مصیبت چقدر سخت است
خدایا جهاد زینب که از همه سخت تر بود.
بی قرار
یک لحظه زندگ تو از دست می رود.
وقتی کسی که هستی تو است،می رود.
.
.
.
.
.
شاید که اندکی بنشیند کنار تو.
اما کسی که بار سفر بست ،می رود.