بی قرار

تراوشات دل بی قرار من

بی قرار

تراوشات دل بی قرار من

باز شکستی

شکستن را خوب یاد گرفته ای؟ 

مهم نیست بگذار واژه ها مرا در خود حبس کنند. 

بگذار دوباره زیستن را فراموش کنم. 

بگذار سایه های تاریکی مرا در خود ببلعند.  

زیرا دیگر قدرت زیستن ندارم . 

این شکستن ها تاوان کدام بی وفایی هاست؟

نفرین به قبله گاه مشرق تو 

نفرین به من به تمام واژه هایم که تو انها را به تمسخر می گیری .

نفرین به این دنیای بی رحم 

این همه بی رحمی تاوان کدام بی رحمی هاست  

من برای تو می خواستم سنگ صبور باشم اما تو دودهای گیج کننده را ترجیح دادی.

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد