-
بیا..............
دوشنبه 20 آذرماه سال 1391 11:08
بیا لحظه ها را بدزدیم بیا عشق را مثل بازی کودکانه ی بازتاب نور در چشمان هم منعکس کنیم بیا در کوچه پس کوچه های شهر عشق قائم باشک بازی کنیم بیا چرخ و فلک سوار نشویم حالم از دور هم چرخیدن و به هم نرسیدن به هم می خورد بیا برای هم قصه های عاشقانه بخوانیم قصه هایی که غصه داشت شادی داشت گریه داشت ولی اخرش وصال داشت بیا در...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 آذرماه سال 1391 16:55
چوپان قصه ما دروغگو نبود او تنها بود و از فرط تنهایی فریاد گرگ گرگ سر می داد افسوس که کسی تنهایی اش را درک نکرد وهمه در پی گرگ بودند در این میان فقط گرگ فهمید که چوپان تنهاست! دکتر علی شریعتی
-
عاشورا
یکشنبه 5 آذرماه سال 1391 23:46
گریه هایم ناخالص شده است. این روز از برگهای تاریخ دفتر من پاره است ولی یادم نبود چنین روزی قرنهاست که پابرجاست عاشورا برای من عاشورایی تر است ظهر عاشورا برای من حکم قرار گرفتن در صحرای کربلاست خدایا قسم به عاشورا من جزء ۷۲ تن نبوده ام ولی زخم خورده ظهر عاشورایم عاشورا این روز در تاریخ روز مصیبت است عاشورا برایم زخم...
-
فلسفه از دست رفتنی ها
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1391 20:01
یک لحظه زندگ تو از دست می رود. وقتی کسی که هستی تو است،می رود. . . . . . شاید که اندکی بنشیند کنار تو. اما کسی که بار سفر بست ،می رود.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 آبانماه سال 1391 19:17
هرگز دلها را به بازی نگیر دلها پیراهنت نیستند که هر وقت خواستی ان را بپوشی و هر وقت دلت را زد عوضش کنی!
-
دلتنگ بودنت
جمعه 12 آبانماه سال 1391 00:20
من و دلتنگی هایم برای عزیزی که رفته است من و دوباره بی تابی های شبانه ام من و خاطرات تمام شده و فراموش نشده من و خاطرات بودنت، در و دیوار هم خلا بودنت را حس می کنن من و خاطرات ۴۰ روز رفته خدایا اگر قرار است عزیزهایمان را از ما بگیری پس چرا طعم داشتنشان را می چشانی چهل روز به اندازه چهل سال گذشت و چه رخدادهای محالی که...
-
باز شکستی
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1391 19:36
شکستن را خوب یاد گرفته ای؟ مهم نیست بگذار واژه ها مرا در خود حبس کنند. بگذار دوباره زیستن را فراموش کنم. بگذار سایه های تاریکی مرا در خود ببلعند. زیرا دیگر قدرت زیستن ندارم . این شکستن ها تاوان کدام بی وفایی هاست؟ نفرین به قبله گاه مشرق تو نفرین به من به تمام واژه هایم که تو انها را به تمسخر می گیری . نفرین به این...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 آبانماه سال 1391 22:33
ما چون دو دریچه ، رو به روی هم آگاه ز هر بگو مگوی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز آینده عمر آینه ی بهشت ، اما ... آه بیش از شب و روز تیره و دی کوتاه اکنون دل من شکسته و خسته ست زیرا یکی از دریچه ها بسته ست نه مهر فسون ، نه ماه جادو کرد نفرین به سفر ، که هر چه کرد او کرد "مهدی اخوان ثالث"
-
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شنبه 29 مهرماه سال 1391 11:20
خدایا خط و نشان دوزخت را یرایم نکش جهنم تر از دنیایت سراغ ندارم.
-
بهترین روز دنیا که بعد از ساعتی شروع خواهد شد
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1391 22:30
مرگ یعنی اینکه بدانی کسی بی تو،بی ستاره ات هفت اسمانش شب است. خورشید نمی شناسد،روز ندارد،لحظه نمی فهمد،ساعتش روی اخرین لمس حضور تو مانده است و تقویمش هنوز تحویل را نچشیده است و بدانی و بگذری به همان حال بماند تا بمیرد اصلا ته دل مثل حریرت هم تکان نخورد یعنی همین طور است دل تو! دلی که طاقت تصور هیچ شکستنی را ندارد، جفت...
-
دست گذاشتم رو یکی.....
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1391 11:20
دست گذاشتم رو یکی که یک قشون خاطرخواشن همشون هنر دارن،یا شاعرن یا نقاشن یا که پشت پنجرش با گریه گیتار می زنن یا که مجنون می شن و تو کوچه ها جار می زنن دست گذاشتم رو کسی که عاشقم نمی دونست سر بودم از خیلیا و لایقم نمی دونست دست گذاشتم رو کسی که مجنونا دیوونشن همه شاهزاده ها،دربون دور خونشن دست گذاشتم رو کسی که طعم...
-
پاییز
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1391 00:02
میان بغض تولد لحظه های بی قراری ام همیشه کسی است برای امدن که هرگز نیامده است. و من به پاییز گفته ام که اگر او بیاید حتما مداد رنگی هائی که او کم دارد برایش خواهم اورد تا بهار دیگر دلش را نسوزاند با رنگ،ومن و پاییز او را از پشت بید مجنون هایی که به باد باج نمی دهند صدا می زنیم و او هنوز نه عشق اورده است نه مداد رنگی و...
-
نذر
شنبه 11 شهریورماه سال 1391 12:26
قلبم را حسم را لحظه هایم را اشک هایم را وجودم را نذر امدنت کردم ولی نیامدی.
-
بغض
جمعه 10 شهریورماه سال 1391 17:53
هر آهنگے کـﮧ گوش میدهم.... بـﮧ هر زبانے کـﮧ باشد..... بغضم را میشکند..... نمیدانم بغضم بـﮧ چند زباטּ زنده ے دنیا مسلط است!!!
-
بیوگرافی ترانه علیدوستی + عکس
جمعه 10 شهریورماه سال 1391 00:06
متولد 1 362 و دارای مدرک بازیگری دیپلم عکاسی، دوره بازیگری را در کلاسهای آزاد بازیگری زیر نظر حسین محجوب، امین تارخ، آتیلا پسیانی و مهدی فتحی گذرانده است . در کودرکی به بازیگری علاقه نداشت. اما به سینما رفتن علاقه مند بود و فیلم زیاد می دید . در دوران کودکی هم به بازیگر خاصی علاقه نداشت اما بعدها به بازی پرویز...
-
لنگ
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1391 11:40
گل قشنگ من بخند که خنده هات قشنگه دلم برای خنده هات همیشه تنگه پای من برای اومدن همیشه لنگه من همیشه بدون تو میشم لنگه به لنگه زندگی بدون تو همیشه لنگه اخه نمی دونی دنیا نداره مثل تو لنگه پی نوشت:اخر همه قافیه ها رو توجه کردی؟ چی نظرت رو جلب کرد؟ کلمه (لنگه) نه؟ می بینی یه کلمه است اما تو هر قافیه یه معنا و حتی یه...
-
تفاوت خط متروی مشهد با پاریس و نیویورک ولندن
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1391 23:27
کاملا بدون شرح و منظور !
-
جدید ترین شعر سهراب سپهری
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 16:52
هر کجا هستم، باشم به درک! من که باید بروم! پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین، مال خودت! من نمی دانم نان خشکی چه کم از مجری سیما دارد! تیپ را باید زد! جور دیگر اما… کار را باید جست. کار باید خود پول. کار باید کم و راحت باشد! فک و فامیل که هیچ… با همه مردم شهر پی کار باید رفت! بهترین چیز اتاقی است که از دسته چک و پول پر است!...
-
چند دروغ رایج بین ما ایرانیا !
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 16:51
1- کار که عار نیست! 2- همه ادما زیبایی خاص خودشون رو دارن 3- پول که شخصیت نمیاره 4- علم بهتر از ثروته 5- فکر کردی چی ، مملکت قانون داره 6- تن آدمی شریفست به جان آدمیت, نه همین لباس زیباست نشان آدمیت 7- تلاش کنی به هرچی که بخوای میرسی 8- پول چرک کف دسته 9- پدر مادر بچه هاشون رو به یک اندازه دوست دارن 10- خدا ادم ها رو...
-
..............
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 16:01
بعضی وقت ها … چنان کیشت می کنند … که سالهای سال مات می مانی …
-
کودکی ام
دوشنبه 9 مردادماه سال 1391 13:53
به نام دوست دلم برای کودکی هایم تنگ شده است. دلم برای بی تابی های کودکانه ام که خدا هم تاب بی تابی هایم را نداشت و خواسته ام را زود اجابت می کرد تنگ شده است. دلم برای دستهای کودکانه ام و قلب صافم که زلال تر ار اب بود و تمام سرمایه ام همین دل کوچکم بود و با ان ،عاجزانه خدا را التماس می کردم و او مرا پاسخ می داد تنگ شده...
-
من نمی خوام مثل شما باشم
یکشنبه 18 تیرماه سال 1391 18:27
دیگه صبرم تموم شده می خوام داد بکشم و به همه بگم من اون چیزی که شما فک می کنید نیستم یعنی نمی خوام که باشم من می خوام برا خودم زندگی کنم برام هم مهم نیست دیگران در موردم چی فک می کنن. دیگه به ته خط رسیدم من دوست دارم دنبال خواسته های خودم برم اما همیشه این خانواده ها برنامه جالب و از پیش تعیین شده ای واسه بچه هاشون...
-
بوم نقاشی
شنبه 10 تیرماه سال 1391 11:25
قلم بر دست می گیرم رو به هوایی باز چشمانم را می بندم تا لبخندت را بر بوم نقاشی ام ماندگار سازم هر چقدر فک می کنم لبخندت را به خاطر نمی اورم تازه یادم می افتد که اصلا لبخندت را ندیده ام تا ان را نقاشی کنم دلم بیشتر می گیرد من حتی تو را کامل ندیده ام مگر می شود من دیوانه ای بیش نیستم حتی اگر خاطراتمان را بشمرم خاطره ای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 تیرماه سال 1391 13:30
رها می شوم در طوفانی که برپاست تا نسیم خیالت مرا ببرد از این رویا
-
حماقت
جمعه 2 تیرماه سال 1391 22:00
واقعا که حماقت شاخ و دم نداره و همه ادم های عاشق کلا احمق هایی بیش نیستن. البته عشاق از این جمله دلگیر نشن چون بیشتر با خودم هستم. دلم می خواد فقط به خودم بد و بیرا بگم البته شما هم افتخار میدید اگه چاشنیش رو اضافه کنید فک کنم اخر سر لذیذ بشه اونقدر که دیگه دور و برش نپلکم . رها
-
درد و دلی با خدا
شنبه 6 خردادماه سال 1391 15:16
به نام دوست اکنون می فهمم معنی این جمله را که می گویند عشق هدیه ای از جانب خداست. خدایا تو عاشق ترینی که از ما گناه می خری و بهترینها را هدیه می دهی. خدایا اکنون می فهمم که عشق را از خودت اموختم. اموختم که مثل تو بی منت دوست داشته باشم بی چشم داشت محبت کنم و با جان و دل تقصیرهای همه را ندید بگیرم و حتی انتظار عذرخواهی...
-
روزهای بارانی
سهشنبه 2 خردادماه سال 1391 14:32
به نام دوست روزها باز مثل همان روزی که امدی بارانیست. برای هزارمین بار می خواهم بنویسم می خواهم در برگهاس سفید کاغذم جاری شوم و در اخر سر در دریای عشق غرق شوم می خواهم مانند یک راز سربسته باشم. و گاهی می خواهم احساس و رازهایم فاش شود. گاه فاش شدن هم خوب هست اما باز به خاطر تو می خواهم رازی سربسته بمانم . تا احساسم...
-
خاطره ای از رعد و برق
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1391 17:52
سلام به دوستان عزیزم می خوام براتون یه خاطره جالب از رعد و برق که هفته پیش تو دانشگاه اتفاق افتاد تعریف کنم: چهارشنبه تو کلاس جزا نشسته بودیم که رعد و برق زد ساعت هم ۱۹:۳۰ بود کم کم داشت هوا تاریک میشد و از طرف دیگه هم برقها رفت. یه لحظه یه نوری تمام کلاس رو روشن کرد بعدش یه صدای بلندی اومد که همه، جا خوردیم یکی از...
-
خلقت زن - شل سیلور استاین
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1391 00:15
به نام او که زیباترین خلقتش مادر بود. می خواستم این نوشته رو تقدیم مامانم کنم و در کنار اون تقدیم به مامان عشقم کنم چون من خیلی دوسش دارم اما نمی تونم مستقیما به خودش بگم. بیشتر هم به خاطر این می خواستم تقدیمش کنم چون نمونه بارز تموم چیزهایی هست که در ادامه مطلب خواهید خوند. اما حیف که نمی تونم بهش بگم از هنگامی که...
-
دل نوشته ای برای عزیزترینم
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1391 23:42
به نام دوست از تمام سررسیدها و تقویم هایم ان روز را که تو برای همیشه رفتی پاره کرده ام. اما نمی دانم ان روز را چگونه از هستی پاک کنم پاک کردن ان روز از هستی اتفاق محالی است. اما پاک شدن وجود و جسم من از هستی اتفاق محالی نیست. از خدا خواسته ام که وجود و جسم و نام مرا از ان روز پاک گرداند و می خواهم که ان روز دیگر زنده...