خاطره ای از رعد و برق
سلام به دوستان عزیزم
می خوام براتون یه خاطره جالب از رعد و برق که هفته پیش تو دانشگاه اتفاق افتاد
تعریف کنم:
چهارشنبه تو کلاس جزا نشسته بودیم که رعد و برق زد ساعت هم ۱۹:۳۰ بود کم کم داشت هوا تاریک میشد و از طرف دیگه هم برقها رفت.
یه لحظه یه نوری تمام کلاس رو روشن کرد بعدش یه صدای بلندی اومد که همه، جا خوردیم
یکی از همکلاسی هامون که جلو ما نشسته بود از ترس دو متر پرید هوا صحنه جالبی بود
حتی استاد هم نتونست جلو خودش رو بگیره اونقدر که نتونست به تدریسش ادامه بده
و مجبور شد کلاس رو تعطیل کنه کاش عکس اون لحظه رو داشتم تا نشونتون می دادم.
البته همه ترسیده بودیم اما ترس اون همکلاسیمون یه چیز دیگه بود.
بدبخت خودشم نمی دونست بخنده یا خجالت بکشه.
چرا دوربین نبرده بودی؟
نمی دونستم اخه همچین اتفاق جالبی خواهد افتاد.
تازه گوشیم همراهم بود اما حیف که همچین اتفاقهایی خیلی سریع می افته.
والا حق داشته طفلکی... فچ کنم اگه منم بودم و یکدفعه و ناغافل همچین اتفاقی میفتاد برام نه تنها جیغ میزدم که همون دم از کلاس هم میزدم بیرون
ممنون رها جان از لطفت عزیزم
اره بیچاره خیلی ترسید
اخه اینجاش جالب بود که طرف پسر بود اگه دختر بود زیادم تعجب نمی کردیم.
ترسیدن که خجالت کشیدن نداره وبلاگ جالب و باحالی داری مرسی که بهم سر زدی بازم بیا .
منتظر پست های جدیدتم .
مرسی نظر لطف شماست.
سلام
کلی خندیدم
کلا همه تو کلاستون تر سو هستناااااا!!!!!
خیلی باحال بود
سلام
من که نترسیدم اصولا از اینجور چیزا نمی ترسم.
رو اب بخندی.
خیلی هم خنده دار نبود ها تو اونجا بودی چقدر می خندیدی.
سلام جالب بود
اولین باری هست که به وبت اومدم
وب جالبی داری 
اتفاقا یه روز ما هم سر کلاس امتحان داشتیم رعد و برق پر سر و صدایی زده شد بچه همه خندیدن به استاد گفتن دیگه هر چی خونده بودیم پرید دیگه
به وب من mtala70.blogsky.com هم سر بزن و همچنین به سایتم امیدوارم به دردت بخوره یه سایت کتاب فروشی دست دومه خوشحال میشم بعنوان فروشنده عضو بشی
سلام ممنونم که بهم سر زدید و مطلبم رو خوندید و نظر گذاشتید.
خاطره شما هم جالب بود.