بی قرار

تراوشات دل بی قرار من

بی قرار

تراوشات دل بی قرار من

کودکی ام

      به نام دوست 

دلم برای کودکی هایم تنگ شده است. 

دلم برای بی تابی های کودکانه ام که خدا هم تاب بی تابی هایم را نداشت و خواسته ام را زود اجابت می کرد تنگ شده است. 

دلم برای دستهای کودکانه ام و قلب صافم که زلال تر ار اب بود و تمام سرمایه ام همین دل 

کوچکم بود و با ان ،عاجزانه خدا را التماس می کردم و او مرا پاسخ می داد تنگ شده است. 

دلم برای همه ان روزها تنگ شده  

دلم برای افکار کودکانه ام که فک می کردم برای حل مشکل باید بزرگ شوم 

 تا کار بزرگی انجام بدم تنگ شده است. 

حالا من بزرگ شده ام ولی باز کاری از دستم برنمی اید. 

کاش کودک بودم و با همان سرمایه ی کودکانه ام  صدایت می کردم و تو مرا پاسخ می دادی. 

خدایا دلم برای اجابت هایت تنگ شده است. 

دلم برای دل سوزی هایت تنگ شده است. 

دلم برای ترحم هایت تنگ شده است. 

دلم برای لحظه های ناب کودکی تنگ شده است. 

خدایا کودکانه التماست می کنم با زبان ساده و شیرین کودکی صدایت می کنم. 

اجابتم کن. 

 

                                                                                                       بی قرار

من نمی خوام مثل شما باشم

دیگه صبرم تموم شده می خوام داد بکشم و به همه بگم  

من اون چیزی که شما فک می کنید نیستم 

یعنی نمی خوام که باشم 

من می خوام برا خودم زندگی کنم برام هم مهم نیست دیگران در موردم چی فک می کنن. 

دیگه به ته خط رسیدم من دوست دارم دنبال خواسته های خودم برم 

اما همیشه این خانواده ها برنامه جالب و از پیش تعیین شده ای واسه بچه هاشون دارن. 

چه جوری بگم من می خوام خودم باشم. 

انتظار زیادیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بوم نقاشی

قلم بر دست می گیرم رو به هوایی باز  

چشمانم را می بندم  

تا لبخندت را بر بوم نقاشی ام ماندگار سازم 

هر چقدر فک می کنم لبخندت را به خاطر نمی اورم  

تازه یادم می افتد که اصلا لبخندت را ندیده ام  

تا ان را نقاشی کنم دلم بیشتر می گیرد 

من حتی تو را کامل ندیده ام  

مگر می شود من دیوانه ای بیش نیستم  

حتی اگر خاطراتمان را بشمرم 

 خاطره ای از تو ندارم  هه..............  که انها را بشمرم  

واقعا من دیوانه ای بیش نیستم که تو را بدون بهانه اینگونه دوستت دارم 

چرا اینهمه دوستت دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

این سوال بی پاسخ مانده است      

چرا این عشق در وجودم ریشه دواند  

 

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

و هزار سوال بی جواب  که ذهنم را بیشتر از همیشه اشفته تر کرده است. 

من- تو  

ایا اصلا سنخیتی هست بین من و تو 

چرا عشق عادت دارد همه را غافلگیر کند؟ 

چرا این ویروس قبل از امدنش اخطار نمی دهد؟  

چرا من وتو دوست داشتنهایمان شبیه هم هست.  

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

رها می شوم در طوفانی که برپاست 

                                       تا نسیم خیالت مرا ببرد از این رویا

حماقت

واقعا که حماقت شاخ و دم نداره و همه ادم های عاشق کلا احمق  هایی بیش نیستن. 

البته عشاق از این جمله دلگیر نشن چون بیشتر با خودم هستم. 

دلم می خواد فقط به خودم بد و بیرا بگم البته شما هم افتخار میدید اگه چاشنیش 

رو اضافه کنید فک کنم اخر سر لذیذ بشه اونقدر که دیگه دور و برش نپلکم.  

 

 

                                                                                  رها